پسرک تازه ۱۶ سال داشت. می‌گفت هفته‌ی دیگر نامزدی‌اش است؛ اما خوشحال نبود. از نوجوانان محلات جنوب تهران بود. به او گفتم: «محسن شما چرا زیر بار این ازدواج‌ها میرید؟ خب بگید نمیخوام! کسی که نمیتونه شما رو مجبور کنه!» جواب داد: «آقا مادرم مجبورم میکنه. رسم فامیل و قوم ما اینه که پسر ۱۶ سالگی نامزد کنه و ۱۹ سالگی ازدواج. واسه همین تا کلاس پنجم بیشتر درس نمیخونیم. بعدش میریم سر کار. میبینی اینجا همه پسرا تو پرس‌کاری کار میکنن؟ اگه من ۱۶ سالگی نامزد نکنم تو فامیلمون میگن طرف دنبال ول‌گردی و الواطیه و اهل زندگی نیست. اینقدر بهت فشار میارن تا مجبور بشی این کار رو بکنی!»

حکایت‌های ازدواج کودکان را تا به حال، بیشتر در ازدواج دختران کم‌سن و سال شنیده‌ایم؛ اما ازدواج پسران در سن کم تحت تاثیر خرده فرهنگ‌ها در گوشه و کنار ایران، روی دیگر سکه است که کمتر به آن پرداخته می‌شود. پسری که در سن ۱۶ سالگی باید تحت تأثیر فقر فرهنگی شدید خانواده و قوم یا طایفه‌اش ازدواج کند، قاعدتا باید زودتر از مدرسه بیرون بیاید و مشغول کاری باشد تا به پشتوانه‌ی آن بتواند خواستگاری برود! ترک تحصیل، کوچک‌ترین و اولین پیامد این ازدواج‌های زودهنگام است. قطع عضو (به‌خصوص انگشت دست‌ها در پرس‌کاری‌ها)، گرایش به کارهای خلاف برای به دست آوردن درآمد بیشتر در سن کم برای فرار از سختی این نوع زندگی و در مواردی خودکشی کودکان و نوجوانان که قادر به مدیریت روابط خود در زندگی مشترک (که پیش از رسیدن به بلوغ فکری کافی وارد آن شده‌اند.) نیستند، از جمله دیگر پیامدهای این ازدواج‌ها در سن کم است.

در حالی‌که امروزه زندگی طبقات مختلف جامعه (به‌خصوص قشر مرفه) از طریق رسانه‌های اجتماعی و بر روی تلفن‌های همراه که در دسترس همگان است، به راحتی و به سرعت به اشتراک گذاشته می‌شود، نوجوانان و جوانان در محلات فقیرنشین با مشاهده‌ی سبک زندگی افرادی که ممکن است تنها ۳۰ دقیقه با محل زندگی آنها فاصله داشته باشند، دچار تناقض‌های شدیدتری نیز می‌شوند. فاصله‌ی ۳۰ دقیقه‌ای که البته اگر آنها تمام زندگی‌شان را هم بدوند، قادر به طی کردن آن نخواهند بود!

دچار شدن به این تناقض آشکار، خرده‌فرهنگ‌ها و فقر فرهنگی شدید و عدم حمایت قانونی برای برچیدن این فرهنگ‌های پوسیده (به‌خصوص در بحث ازدواج کودکان) باعث می‌شود که چنین زندگی‌هایی بر پایه‌هایی سست و ناپایدار که معجونی از فقر اقتصادی، فقر فرهنگی و عدم حمایت نهادهای قانونی و اجرایی است شکل بگیرد.

در سر موافقان کودک‌همسری چه می‌گذرد؟

به نظر می‌رسد برخی گروه‌های فکری نمی‌توانند با اتکا به پایه‌های سستی که زندگی مشترک کودکان و نوجوانان بر آن استوار می‌شود، به تحقق اهداف مد نظر خود امیدی داشته باشند و ایشان آب در هاون می‌کوبند! وقتی از تصویب قوانین بازدارنده برای مقابله با کودک همسری صحبت می‌شود، عده‌ای سیاست‌های افزایش جمعیتی را علم می‌کنند؛ در حالی‌که کشورهایی که سیاست افزایش جمعیتی را دنبال می‌کنند، عموما از طریق ارائه تسهیلات به افرادی که در سن بلوغ برای ازدواج پایدار هستند چنین مساله‌ای را پی می‌گیرند. در اینجا اما به جای این راه‌حل اصولی و تسهیل شرایط اقتصادی و معیشتی، گویا عده‌ای به دنبال راه‌حلی کم‌خرج (و چه بسا بی‌خرج) تحت عنوان ازدواج کودکان که بر پایه‌های سست فقر فرهنگی و فقر اقتصادی بنا نهاده شده هستند. راه‌حلی که نیت دنبال‌کنندگان این قبیل سیاست‌ها برای تحقق همان سیاست‌های افزایش جمعیتی را هم با پرسشی جدی روبرو می‌کند!!! زیرا آنکه به واقع به دنبال حل یک مشکل باشد، به دنبال راه‌حل‌هایی مطمئن و اصولی برای آن است؛ نه روش‌هایی سست و ناپایدار!