آرزوهای بزرگ
شعری را با شوق دکلمه می‌کند؛ صدای زیبایش در گوش ما می‌پیچد: .
خنده که لب نمیخواد، داریه و دمبک نمیخواد، یه دل می خواد که شاد باشه، از بند غم آزاد باشه. .
آری؛ «آرزو» (نام مستعار) آنچه می‌خواند را برای ما معنا کرده است. از همان بدو تولد چشمانش از نعمتِ دیدن محروم بود، خانواده تلاش بسیاری برای درمان دخترک داشتند، گاهی نور امیدی برای بازگشت نور به چشمان کودک در دلشان روشن می‌شد و گاهی پاسخ قاطع پزشکان آنها را از ادامه مسیر درمان ناامید می‌کرد. آرزو اما دنیایی از امید بود و هست. شور و هیجانی که در رفتار دخترک مهروماهی می‌بینیم به قدری است که می‌دانیم هر مانعی را از سر راه برمی‌دارد. او عاشق خواندن است، شعر می‌خواند، داستان‌سرایی می‌کند و آن را با تصورات کودکانه خود از دنیای پیرامونش رنگ می‌زند. تصویرسازی‌هایی می‌کند و داستان‌هایی که از تصاویر ذهنی خود برای ما می‌گوید، همه ما را به تعجب وامی‌دارد. به خوبی با کودکان دیگر ارتباط می گیرد، با آنها در فعالیت های گروهی شرکت می‌کند و اجازه نمی‌دهد، ندیدن برای او برابر با نتوانستن باشد.. حالا، دست‌های کوچک «آرزو» در دنیای کودکانه‌اش و به همراه دیگر دوستانش که آنها هم با دستانشان می‌بینند و می‌خوانند، کتاب‌های تصویری خلق کرده‌. کتاب‌هایی که هزار و یک داستان را در نقطه نقطه‌ی آن می‌توان دید؛ هزار و یک داستان از امید در قلب کوچک دخترک توانمندمان که هیچ‌گاه از تلاش و خلق کردن خسته نمی‌شود.
.