رامین ۷ ساله است، او همراه برادر دیگرش در مترو کار می‌کند. این دو هرروز با چند برگه فال به امید کسب روزی به تونل‌های تنگ و تاریک مترو می‌روند. پدر رامین کارگر ساختمانی است، او سال قبل در حین کار دچار سانحه شد و اکنون توان فعالیت ندارد. رامین و برادرش امروز نان‌آوران خانواده هستند.
بهار ۱۳ ساله چند سالی است در خانه کار می‌کند. او در کنار مادرش در کار بسته‌بندی لباس است. آنها هر دو کمک می‌کنند تا بخشی از نیازهای مالی خانواده تأمین شود. پدر کارگر نظافتی است اما درآمدش کفاف خانواده 5 نفره شان را نمی‌دهد.
رضا ۱۱ سال دارد. او در یکی از رستوران‌های اطراف تهران کار می‌کند. دستان کوچک او به دلیل شستن ظرف پر از ترک شده. پدرش اعتیاد دارد و مادر نیز در خانه‌ها کارگری می‌کند. رضا آرزو دارد بتواند آن‌قدری درآمد داشته باشد که دیگر مادرش با کمردردهای شدیدی که دارد مجبور نباشد کارهای سخت انجام دهد.
اینها داستان چند کودک کار است؛ داستان‌هایی که برای بسیاری از ما آشناست؛ نه‌تنها ما، که تمام فعالان حوزه کودک می‌توانند در مدت کوتاهی ده‌ها و صدها مثال از رضاها و بهارها و رامین‌ها بیان کنند. با این حال می‌بینیم آنان که در سطح کلان کشور تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری می‌کنند موضوع را به‌گونه‌ای دیگر به تصویر می‌کشند. تصویری از کودکانی در دست مافیاهای بزرگ با درآمدهای کلان. ما در مهروماه معتقدیم این تعبیر از مسئله کار کودک بسیار دور از واقعیت است و گسترش این نگاه مافیامحور به مسئله کار کودک تنها حذف کردن صورت‌مسئله است. کار کودک حل نمی‌شود مگر آنکه خانواده‌های این کودکان تحت حمایت هم به لحاظ مادی و هم از منظر توانمندسازی قرار بگیرند تا کودکان آنها اجباری به کار کردن نداشته باشند. بخش اصلی کودکان کار در ایران درون خانواده‌ها هستند و کار کردن برای آنها اجباری ناشی از فقر است و نه انتخابی با چشم‌انداز درآمد کلان.